پنجاه روز ... !

ساخت وبلاگ


عشق همین است؛
تنت میرود
و دلت
جایی میانِ دستهایِ کسی تا ابد جا میماند...

فاطمه جوادی

 

​​​​​​من پئجاه روزه یه چیزی از خدا میخوام با صدای بلند، توی جمع توی مهمونی توی ماشین و اونقدر گفتم که همه بهم میخندیدن و حتی میگفتن بذار بریم برات بخریم دست بردار دیگه خفمون کردی و منم حرفم این بود که اصلا و ابدا این چیزیه که باید خدا بهم بده نه کس دیگه و امروز در کمال ناباوری داد ... 

خدا جونم شکرت ولی بدان و آگاه باش راهش رو یاد گرفتم از امروز بهت پیله میکنم سر یه چیز دیگه ... :) چیکار کنم خب مگه غیر از تو خدای دیگه ای دارم ؟!

کودک درون غمگین......
ما را در سایت کودک درون غمگین... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farzmahal بازدید : 113 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:23