دلم میخواست همین الان نزدیکترین بلیط ممکن رو پیدا میکردم و برمیگشتم توی آغوش خونه مهربونمون. یا بلیط میگرفتم و میرفتم خانم خواهر رو میچلوندم و تو بغلش بدون اینکه چیزی بگم یه دل سیر گریه میکردم...
یا کاش حداقل میتونستم با تقسیم سلولی دوتا بشم یکی، اون یکی رو بغل میکرد و میگفت آروم باش... فقط آروم باش...
از فردا برمیگردیم به روال سابق زندگی با غر کمتر، کار بیشتر...
کودک درون غمگین......برچسب : نویسنده : farzmahal بازدید : 85